- گیر دادن
- گرفتار ساختن کسی را، مخفی گاه متهم یا مقصری را بعمال دولت نشان دادن
معنی گیر دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- گیر دادن ((دَ))
- بند کردن، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
راه دادن، اجازۀ عبور دادن، برای مثال در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند / گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را (حافظ - ۲۶)
اجازه عبور دادن رخصت ورود دادن راه دادن: در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. (حافظ)
معرفی کردن و نشان دادن مخفیگاه کسی را
اجازه دادن
ارمون دادن پذیرانه دادن
کشت بخشی از زمین مزروعی را بسال دیگر واگذاشتن تا قوت گیرد
آزار کردن، کتک زدن
زهر خوراندن به کسی مسموم کردن
بار و میوه دادن
فرمان دادن
آگاهاندن پیام دادن دخشکاندن اطلاع دادن آگهی دادن
نیک دیدن پاداش یافتن نفع و برکت دیدن از معامله ای. یا خیر بینی. (دعا است و بکسی که کمک و یاریی بشخص کرده گویند)
دادن از پیش دادن از قبل، درس را بمعلم پس دادن، ضمه دادن حرف مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
پیچاندن چیزی را خمانیدن تافتن، بگردانیدن چیزی (مانند دست و جزآن) را از جای خود چرخاندن تافتن
پیچاندن، پیچ دادن
مهمانی دادن ضیافت کردن
سزای عمل کسی را دادن
از بین بردن، ضایع کردن
چیزی را به رهن به کسی دادن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
گوش فرا دادن، گوش کردن، شنیدن
گره در چیزی انداختن، کنایه از پیچیده ساختن، گره بستن
میوه دادن درخت، بر دادن، گل دادن گیاه، در کشاورزی کود دادن به زمین
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
مایۀ آبستنی دادن، باردار ساختن، بارور کردن درخت خرما با گرد افشاندن
چیزی را در جای خود یا در چیز دیگر چرخاندن، پیچاندن، پیچانیدن، تاب دادن
پیروز گردانیده اظفار مظفر کردن، پیروز کردن
فریب دادن، بازی دادن
جزای عمل کسی را بوی دادن
گره زدن، ایجاد مشکلی کردن در کاری
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
تلقیح لقاح: تابیر گشن دادن خرباس
زور و کمک و مدد دادن